احمد را دیدم که گریان روی پله جلوی در ایستاده است. پرسیدم: «چه شده؟» با اضطراب و ناراحتی گفت: «داداش!» و دیگر چیزی نگفت و روانه بیمارستان شدند.
احمد را دیدم که گریان روی پله جلوی در ایستاده است. پرسیدم: «چه شده؟» با اضطراب و ناراحتی گفت: «داداش!» و دیگر چیزی نگفت و روانه بیمارستان شدند.