درکتابفروشی های میدان انقلاب که با احمد روبه رو شدم،خبر ازحادثه ای داد :24ساعت قبل از تمام شدن سربازی اش با یک شوخی روزگار خودش را سیاه کرده، به زندگی عادل پایان داده بود.وقتی فهمید وکیل دادگستری شده ام حسی غریب در نگاهش رقم خورد.چیزی شبیه ترس و خوشحالی…