یک کار را برای اینکه زن خانواده خوشش آید انجام میدهم، یک کار را برای اینکه بچهها خوششان آید و یک کار را برای اینکه نظام سیاسی حاکم بر جامعه و… خوششان آید. میگویم به خاطر تو از این تکه از وجودم صرف نظر کردم به خاطر دیگری از تکهی دیگر وجودم و… و دیگر چیزی از من باقی نمیماند. این زندگی برای ما رضایت باطن به بار نمیآورد. وقتی خودمان با خودمان خلوت میکنیم، میبینیم از خودمان بدمان میآید. این چه زندگیای است که هیچ چیزمان طبق مرام و مسلک خودمان نیست. اوّل علامت آدم معنوی آن است که زندگیاش اصیل است.